319

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

نطفه‌ی سیصد و نوزدهمین پستِ اینجا، تو خیابون کلاهدوز بسته شد امشب. که قبلا هم ازش گذر کرده بودیم و گشته بودم دنبال اسم کوچه‌ی اون لوکیشن، اما پیداش نکرده بودم. امشب با وجودی که ساکت بودم و تو افکار و دنیای خودم غرقِ غرق، به محض پیچیدنمون تو اون خیابون، بازم تا حدود دویست سیصد متر چشمام بی اختیار میخواستن بگردن دنبالش، اما گردنم نمیچرخید دیگه و زود دوباره فرو رفتم تو دنیای خودم. کم کم که خیابون داشت تموم میشد، نمیدونم داداشم چی گفت که سرم رو آوردم بالا و اولین چیزی که دیدم اسم همون کوچه بود...! تازه سمت خودمم نه، اون طرف خیابون! بقیه‌ی راه رو نفهمیدم، حتی یادم نیومد تو چه فکری غرق بودم. بقیه‌ی راه تاریکی بود و سرما و اشک های زمخت... ساعتی بعد، یکی رو یه پستی تگت کرد، رفتم دیدم تئاتریه. اول فکر کردم آشناست، چند تا شعر هم برات نوشته بود و بی محابا منشنت کرده بود. فقط میدونم نفس نمی‌کشیدم. فقط میدونم قلبم نمی‌زد وقتی داشتم بقیه عکس هاش رو نگاه میکردم با انگشتای لرزون. آخراش که تقریبا مطمئن شدم اینم یه جَوگیری مثل بقیه و دنبال دستاویزی برای فقط بیشتر دیده شدنه، قلبم برگشت. قلبم برگشت اما افسوس خوردم. که چقدررر هر شبم با هم فرق داره. که نمیرسم به یه باور ثابت از تو. که هر دفعه ای که اینجوری میترسم، چیو تجربه میکنم و لمس؛ با بند بند روحم و پیرتر میشم!

بیا و یه بار، فقط یه بار نفروش منو به این آدمایی که جز توهمِ بزرگ بودن و عقده ی دیده شدن، چیز دیگه ای تو چنته ندارن و به تو و اسم تو چنگگگ زدنو اسم خودشونم گذاشتن عاشق... اصلا هم فرقی نداره با چه هویتی، تئاتری یا غیر تئاتری، فن‌پیج یا غیر فن‌پیج... بیا و نفروش منو به این آدمایی که یکیشون از بالا نگاهت میکنه، یکیشون ته دلش بهت حسوده، یکیشون با حرفاش تو رو از جایگاهت تقلیل میده به تصورات ذهنی خودش و...

بیا و نفروش این قلب لعنتی رو به هیچ چیز... حتی غرورت...

++ تو را شبانه تا هر شب

به روی شانه خواهم برد

تو را شبانه خواهم مُرد...

234...
ما را در سایت 234 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sevenyearsofmadness بازدید : 108 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 3:54