رفتم یکی دیگه از دندونای عقلم رو کشیدم... دندون سختی بود... دکتر خیلی تلاش کرد برای کشیدنش...! وحشتناک بود... اما من نه گریه کردم نه حتی آخ گفتم... فقط چشمامو بستم...! دکتر خیلی تعجب کرده بود... میگفت خیلی شجاعانه از پسش براومدی... و بیشتر از قبل بهم علاقمند شد...!! چهرهی تو حتی زیر دست دندونپزشک هم دست از سرم برنداشته بود وقتی چشمامو بسته بودم...! میخواستم بگم دکتر، خسته شدم از شجاع بودن...! اما فقط گفتم: ممنون، خسته نباشید...!
هنوزم دهنم مزه ی خون میده و مغزم بوی شجاعت های کاذب...!
راستی دیشب حالت رو ازت پرسیدم... هنوزم نگران حالتم... ولی خب صلاح ندونستی جوابی بدی...!! خیلی دنیای مسخره ایه که حتی یه احوالپرسی ساده هم نمیشه باهات کرد... :)
234...
ما را در سایت 234 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : sevenyearsofmadness بازدید : 117 تاريخ : سه شنبه 7 اسفند 1397 ساعت: 12:30